رفتن به بالا

فرهنگی ورزشی هفت لوح " 7لوح "


  • شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳
  • السبت ۲۹ ذو الحجة ۱۴۴۵
  • 2024 Saturday 6 July
-١٨(°C)
وزش باد (mph)
فشار (in)
اشعه فرابنفش -
رطوبت (in)
  • پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۷
  • کد خبر : 3423
  • شهادت
  • چاپ خبر : ماجرای صحبت یک ساعته با قاتل شهید/ همسرم از سال‌ها پیش توسط دشمنان شناسایی شده بود
دکتر منصوره کرمی همسر شهید علی محمدی در گفت وگو با حیات از تهدیدات دشمنان از سال 84 تا روز شهادت علی محمدی و همچنین صحبت های یک ساعته خود با قاتل گفت.

ماجرای صحبت یک ساعته با قاتل شهید/ همسرم از سال‌ها پیش توسط دشمنان شناسایی شده بود

شهید دکتر مسعود علی‌ محمدی سوم شهریور ماه سال ۱۳۳۸ در روستای کن از اطراف شهر تهران متولد شد. پس از اخذ دیپلم از دبیرستان شهریار قلهک در سال ۵۶، تحصیلات کارشناسی خود را در رشته فیزیک در دانشگاه شیراز آغاز کرد و پس از فارغ التحصیلی در سال ۶۴ در دوره کارشناسی ارشد فیزیک […]

شهید دکتر مسعود علی‌ محمدی سوم شهریور ماه سال ۱۳۳۸ در روستای کن از اطراف شهر تهران متولد شد. پس از اخذ دیپلم از دبیرستان شهریار قلهک در سال ۵۶، تحصیلات کارشناسی خود را در رشته فیزیک در دانشگاه شیراز آغاز کرد و پس از فارغ التحصیلی در سال ۶۴ در دوره کارشناسی ارشد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. وی در سال ۶۷ تحصیلات خود را در نخستین دوره دکترای فیزیک نظری دانشگاه صنعتی شریف پی گرفت و در مهر ماه سال ۷۱ به عنوان نخستین دانش‌آموخته دکترای فیزیک داخل کشور و نخستین دانش‌آموخته دکترای دانشگاه شریف، فارغ‌التحصیل شد. موضوع رساله دکترای شهید علی محمدی، مدل‌های از انواع جالب نظریه‌های همدیس بر روی سطوح ریسمانی با جینس بالا بود.
دکتر علی محمدی از سالها پیش به هیات علمی دانشگاه تهران ملحق شد و عضو هیات ممیزه دانشگاه تهران و عضو شورای پردیس علوم و معاون پژوهشی پردیس تا سال ۸۷ بود.
شهید دکتر علی محمدی در طول سال‌ها فعالیت علمی و تحقیقاتی خود بیش از ۸۰ مقاله در معتبرترین مجلات علمی جهان به چاپ رسانده و در سال ۸۶ در بیست و یکمین جشنواره بین‌المللی خوارزمی حائز رتبه دوم پژوهش‌های بنیادی شده بود.
زمینه اصلی تحصیلات و تحقیقات دکتر علی محمدی، ذرات بنیادی خصوصا نظریه ریسمان و به طور دقیق تر نظریه میدان‌های همدیس بود. وی مدت چهار سال به عنوان پژوهشگر غیرمقیم در پژوهشکده فیزیک پژوهشگاه دانش‌های بنیادی فعالیت داشت.
دکتر علی محمدی، به عنوان یکی از دو نماینده ایران در پروژه سزامی (مرکز تابش سینکروترون برای تحقیقات و علوم کاربردی در خاورمیانه) منصوب شده بود.
دکتر علی محمدی ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ دی ۱۳۸۸ هنگام خروج از منزل در اثر انفجار بمبی که در یک موتورسیکلت کنار در منزلش جاسازی شده بود به شهادت رسید. پیکر استاد شهید دکتر علی‌محمدی، پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸ با حضور انبوه تشییع کنندگان در جوار امامزاده علی اکبر در شمال تهران به خاک سپرده شد.
در سالروز شهادت این دانشمند بزرگ کشور به منظور گفت و گو با همسر وی دکتر منصوره کرمی به منزل این شهید رفتیم، خانه ای با صفا و بسیار زیبا که در هر گوشه از آن با تصاویر شهید علی محمدی یاد و خاطره این استاد گرانقدر زنده نگاه داشته شده، حتی موتور او نیز در حیاط به چشم می خورد، پس از گذشت ۷ سال از ترور شهید دکتر علی محمدی، هنگامی که همسرش صحنه ترور را تشریح می کند اشک در چشمانش حلقه می زند، او اولین کسی بوده که بر بالای پیکر شهید حضور پیدا می کند و هنوز این خاطرات تلخ برایش زنده است و قطعا هر زمان مسیر حیاط تا درب منزل را طی می کند به یاد روزی می افتد که با ذکر و خواندن قرآن همسرش را روانه محل کار کرده بود و بعد از چند ثانیه شریک زندگی اش را از دست داد، به گفته کرمی، شهید علی محمدی برای او در ابتدا دوست بود و بعد همسر. استادی بزرگ در دانشگاه و دانشمندی نخبه در کشور، خبرنگار حیات گفت و گویی با دکتر منصوره کرمی داشت که تفصیل آن به شرح ذیل است:
خانواده علی محمدی
من منصوره کرمی همسر شهید علی محمدی هستم، دارای تحصیلات کارشناسی روانشناسی ، کارشناسی ارشد مطالعات زنان و اکنون نیز دانشجوی دکترای جامعه شناسی هستم و انشاالله در آینده ای نزدیک مشغول تدریس در دانشگاه خواهم شد، زمانی که همسرم شهید شد من مدرک کارشناسی داشتم ولی دوستان مسعود به ویژه همسر یکی از دوستانش سرکار خانم دکتر ملک زاده بسیار به من کمک کرد و تاکید داشت که تنها محیطی که می تواند تو را از حالت افسردگی بیرون بیاورد دانشگاه است و رشته مطالعات زنان را به من پیشنهاد داد، سال گذشته هم در انجمن دفاع از قربانیان ترور در ژنو رفتم که به پایم دچار آسیب شد و مجبور به ماندن ۶ ماهه در خانه شدم و تصمیم گرفتم برای دکترا درس بخوانم که در نهایت اکنون در دانشگاه آزاد تهران مرکز تحصیل می کنم.
دخترم الهام نیز متولد ۱۲ اسفند ۶۷، پس از شهادت تحصیلاتش در رشته مهندسی معماری به پایان رسید و اکنون خانه دار است و دختری به نام روشنا دارد، ایمان پسرم نیز متولد ۱۶ آبان ماه ۱۳۶۳ پس از شهادت پدر تحصیلاتش را در رشته کارشناسی ارتباطات ادامه داد و آقای دکتر عباسی رییس سابق سازمان انرژی اتمی نیز دستور استخدام ایمان را در این سازمان داد و اکنون پسری به نام سپهر دارد و برخی مواقع هنگامی که همکاران پدرش را می بیند که از نخبه بودن او تعریف می کنند تعجب می کند که چرا پدر هیچ وقت این مسائل را به ما نگفته بود.
ضرورت حمایت های قانونی بیشتر از همسران شهدا
من ۲۷سال و ۴ ماه با مسعود زندگی مشترک داشتم، بعد از فوت همسرم مسائلی در زندگی برایم پیش آمد که به این نتیجه رسیدم که قطعا باید قانون حمایت های بیشتری از همسران شهدا داشته باشد، شهدای ما جانشان را برای این کشور گذاشتند و رفتند ولی بعد آنها عده ای به فکر منافع مادی و سیاسی خود و رسیدن به قدرت هستند و در این مسیر نیز پا روی حقوق دیگران می گذارند در حالی که انقلاب برای همه ماست و نمی توان آن را مصادره کرد .
تکذیب خط مشی سیاسی شهید علی محمدی
اولین کسی که صحنه ترور را دید من بودم، پدر مسعود که سال ۱۳۷۰ فوت کرده بود و مادر و خواهر همسرم که طبقه بالای منزل ساکن هستند تصورشان این بود که گاز در خانه همسایه ترکیده است ولی بعد که پایین آمدند صحنه ترور را مشاهده کردند و آثار روحی بدی برای همه ما داشت زمان انفجار فکر کردند که گاز ترکیده است ، متاسفانه برخی سوء برداشت های سیاسی ناشی از رفتار برخی نزدیکان شهید علی محمدی به وجود آمد که شائبه سیاسی بودن همسرم را در اذهان به وجود آورد در صورتی که مسعود اصلا شخصیتی سیاسی نداشت، من به واسطه اقدامات محرمانه همسرم متوجه شده بودم که این ترور از جانب سرویس های امنیتی اسراییل است ولی به دلیل همزمانی این ترور با وقایع سال ۸۸ این تصور برای برخی به وجود آمده بود که همسرم قربانی جریانات سیاسی شده است و از طرفی من هم از صحبت کردن منع شده بودم، من نمی توانم انکار کنم که مسعود به برخی عملکرد دولت ها منقد بود ولی معتقد بود که مردم به دنبال جناح سیاسی نیستند و ما برای اسلامی شدن کشور و آرمان های امام راحل انقلاب کردیم، شاید اگر اکنون نیز مسعود بود به دولت فعلی در برخی زمینه ها انتقاد می کرد بنابراین وابسته جریان سیاسی خاصی نبود، او بسیار اهل مطالعه بود و به راحتی حرفی را بیان نمی کرد و موضع گیری های خود را تنها در جمع خانوادگی بازگو می می کرد و به همگان نیز توصیه می نمود که بدون تحقیق و مطالعه مطلبی را بیان نکنند، تنها در زمان حمله به کوی دانشگاه در وقایع ۸۸ بود که مسعود بیانیه ای در گروه فیزیک دانشگاه تهران صادر کرد و این اقدام را محکوم نمود زیرا اعتقاد داشت که این ها بچه های ما هستند و ما نباید به اسم اسلام فرزندانمان را از دین فراری دهیم و با توجه به این که شهید علی محمدی مهره سنگین علمی و مذهبی در این دانشگاه بود دیگر اساتید و پردیس علوم هم این بیانیه را امضا می کنند شاید به همین دلیل بود که بعد ترور همسرم عده ای تصور کردند که دولت گذشته مسئول شهادت وی بوده در حالی که مسعود هنگامی که می دید اصل نظام زیر سوال رفته به همه از هر جناحی انتقاد داشت.
سابقه حضور در جبهه شهید علی محمدی
مسعود سال ۶۱ برای حضور در جبهه به حوالی شوش رفت و چند ماهی آنجا بود که به دلیل شرایط بد آب و هوا تا مدت ها تب شدید داشت و مجبور به بازگشت شد و بعد از ازدواجمان هم پدرش اجازه رفتن را به او نداد ولی من تصور می کنم حکمت خدا در این بوده تا او زنده بماند و تا شهادت در سنگری دیگر خدمت کند.
اذان رهبری در گوش روشنا نوه دکتر علی محمدی/ افتخارم زندگی با مسعود است
۲۱ دی ماه ۱۳۸۹ بود که آقا به منزل ما آمدند، یک بار قبل از آن هم من به منظور اذان گفتن رهبر معظم انقلاب در گوش نوه ام روشنا نزد ایشان رفته بودم، تا این که یک روز یکی از همکاران مسعود تماس کرد و گفت عده ای از دوستان می خواهند ساعت ۵ به منزل شما بیایند ولی با تاخیر ساعت ۸ شب بود که دخترم تازه به منزل رسیده بود و زنگ را زدند و حدود ۳۰ نفر با فیلمبردار داخل شدند و آنجا به من گفتند که آقا می خواهند تشریف بیاورند و تاکید کردند که حتما با پسرم تماس بگیرم تا از بیرون برگردد، من هم با لحاظ تمام مسائل امنیتی به ایمان زنگ زدم و گفتم که دوست پدرت آمده و گفته حتما می خواهد تو رو ببیند که ایمان هم قبل از حضور رهبر معظم انقلاب در منزل رسید، من اینقدر ذوق داشتم که زبانم بند آمده بود، یک دنیا حرف داشتم ولی هیچی یادم نمی آمد، دخترم می گفت چقدر ایشان چهره نورانی و بشاشی دارند، انسان های مومن چهره های خوبی دارند که به دل می نشینند، آقا از ایمان پرسیدند که تحصیلات شما چیست گفتم: دیپلم هستند آقا سوال کردند: علم بهتر است یا ثروت که ایمان گفت: ثروت و حضرت آقا بسیار خندیدند، سپس در خصوص کلمه شهید و مقام والایش و دنیای اخروی عالمان برایمان صحبت کردند که فرمایشاتشان بسیار من را دلگرم کرد و خوشحال شدم که این عاقبت نصیب مسعود شد، رهبری به من گفتند که در مورد شهید علی محمدی برایمان صحبت کن که من گفتم: از افتخاراتم این است که خداوند سعادت زندگی با مسعود را به من داد که آقا گفتند هر کجا روید این را بگویید و این روحیه شما بسیار خوب است. در آن نشست من برای رهبر معظم انقلاب توضیح دادم که همسرم فردی مذهبی و مقید به شرعیات و به تمام معنا مومنی روشنفکر بود و اعتقاد داشت که ما باید از عاشورا درس بگیریم، عاشورا تنها سینه زنی و نذری خوردن نیست و اگر من در خانه ام کار علمی انجام دهم اجرش بسیار بیشتر از این است که در خیابان بروم و تغییری در رفتار و کردارم حاصل نشود که حضرت آقا هم تاکید کردند که بله درستش همین است.
موتور قدیمی شهید علی محمد
دیدار اکثریت مسئولین با خانواده شهید علی محمدی
سال ۱۳۸۸ بعد از شهادت همسرم ، اکثریت مسئولین و مقامات کشوری همانند حجت الاسلام والمسلمین خاتمی و آقای احمدی نژاد به منظور دلجویی به دیدار ما آمدند.
شتاب دهنده ها و پروژه سزامی
مسئله ای که استاد علی محمدی بر روی آن متمرکز بود بحث شتاب دهنده ها بود، یک روز در پیاده روی های با مسعود، او با نگاهی علمی به من گفت که همه جای دنیا بر روی مسئله بحران آب مانور می دهند و آمریکا سرمایه گذاری زیادی بر روی این موضوع کرده ولی ما در ایران به فکر این مسائل نیستیم، این اواخر نیز برای پروژه سزامی به اردن رفته بود وقتی برگشت گفت من قول دادم این پروژه سریعتر انجام شود به همین منظور قسمتی از کار را در ایران انجام می دهیم، من سوال کردم که این شتاب دهنده چه کارایی دارد که گفت اگر امکانات آن باشد از نظر صنعتی بسیار پیشرفت خواهیم کرد، دولت آلمان سال ۱۳۸۲ این پروژه را مطرح کرد و قصد داشت که پروژه را به ایران واگذار کند تا از این طریق کشورهای خاورمیانه نیز سود ببرند ولی بعدها ناکام ماند و این طرح به اردن واگذار شد، مسعود می گفت بیشتر دانشمندان این طرح در اردن ایرانی هستند و من تلاش می کنم کار را از آنها یاد بگیرم و در کشور خودمان اجرا کنم.
تهدیدات پیش از شهادت
سال ۸۴ یکی از اعضای هیئت علمی دانشکده فنی تهران به کنفرانسی در انگلیس می رود، پس از آن به ایران می آید و با مسعود تماس می گیرد و می گوید من را ۲۴ ساعت در خصوص کارهای علمی شما بازجویی کردند و بدانید که به شما حساس شده اند، یک بار دیگر نیز سال ۸۶ ما از سفر شمال باز می گشتیم که یکی از دوستان مسعود زنگ زد و گفت حتما باید ببینمت و شبانه به منزل ما آمدند و دو ساعت در اتاق با هم حرف زدند و در نهایت من سوال کردم که مسئله چیست و مسعود گفت: دوستم در خارج برای کنفرانس رفته بوده و ۴۸ ساعت بازداشتش می کنند تا راجع به کارهای من تحقیقات کنند ولی او می گوید که من اصلا علی محمدی را نمی شناسم. پس از این قضایا هر دو بار مسعود به نیروهای امنیتی اطلاع می دهد، سال ۸۷ نیز در سفر حج عمره یک بار بین راه به گفت : برنگرد مرد عربی از ما فیلم می گیرد و تلفن همراهش را در دستم گذاشت و گفت این گوشی به دست کسی نیفتد که شماره تلفن داخل آن زیاد است، بعد از این اتفاق ما فقط برای نماز های ظهر و شب می رفتیم ، چند روز قبل شهادت هم ایمیلی تهدید آمیز به او زدند، تابستان همان سال نیز شخصی با منزل تماس گرفت و گفت که از دفتر دکتر رهبر تماس می گیریم و شماره مسعود را خواستند و من هم شماره را دادم که شب برایم تعریف کرد که یک نفر از منافقین تماس گرفته بود و به دنبال تخلیه اطلاعاتی من بود.
اهداف اسراییل از ترور شهید علی محمدی
به نظر من در جریان ترور همسرم اسراییل دو هدف عمده را دنبال می کرده است، اول این که یک دانشمند را از بین ببرند و دوم این که با توجه به وقایع سال ۸۸ ، اختلافات داخلی و سیاسی به وجود بیاورند ، کسی که مسئول ترور شهید علی محمدی بوده تنها موتور را پشت در خانه گذاشته و در اصل اسراییل با این اقدام قصد قدرت نمایی داشته است .
صحنه ترور
من در حیاط ایستاده بودم، مسعود سه بار از من خداحافظی کرد، ماشین ر ا بیرون گذاشت و طبق عادت در ماشین را نمی بست تا در حیاط را ببندد، من هم مثل همیشه برایش ۴ قل می خواندم، در را که بست چند ثانیه نشد صدای انفجار بلند شد و تمام شیشه ها روی سرم ریخت، تصور کردم زلزله امده و با صدای دخترم که گفت مامان چی شد چشمانم را باز کردم، ماشین مسعود را دیدم که از آن دود بلند می شود. من و دخترم به سمت مسعود دویدیم ، او جلوی در ماشین روی زمین نشسته بود ، از پشت سالم بود ولی دو دستش روی رکاب ماشین به حالت سجده افتاده بود، سریع وسط کوچه دویدم ولی پرنده پر نمی زد.
میخ زدن بر سر قاتل به اندازه ساچمه های فرورفته در سر مسعود
دوستان مسعود شب چهلم شهید شهریاری را با گرامیداشت همسرم ۱۷ دی ماه ۸۹ در دانشگاه شهید بهشتی گرفتند، هنگامی که مراسم تمام شد و ما به خانه آمدیم نیروهای وزارت اطلاعات شبانه به منزل ما آمدند و خبر دستگیری جمالی فشی را دادند ، و گفتند که می توانیم با او روبرو شویم، فرزندانم گفتند که ما نمی آییم ولی من تاکید کردم که او را به من بسپارید می خواهم به تعداد ساچمه هایی که در آن ترور بر سر مسعود فرورفت بر سر او میخ بکویم به همراه برادرم به آمفی تئاتر زندان اوین رفتم که خبرنگاران زیادی نیز آنجا بودند و از او پرسیدم به چه دلیل همسرم را کشتی؟ او نظامی نبود، کسی را هم نکشته بود، شغل حساسی هم نداشت و همیشه به معلم بودن خودش افتخار می کرد و می گفت شغل انبیاست، چطور دلت آمد یک معلم بی گناه را بکشی که گفت: به من گفتند وجود او برای جامعه بشریت ضرر دارد و باید کشته شود که گفتم باز هم دروغ می گویی، ۳۰ سال است که دشمنی اسراییل به ما ثابت شده، تو چطور فریب این رژیم را خوردی ، هر کسی برآوردی از خودش دارد من خودم می دانم چقدر ارزش دارم، چه تخصصی ویژه ای داشتی که انتظار گرفتن ۲۵۰ هزار دلار از اسراییل را داشتی که پولت را هم ندادند، بیشتر از یک ساعت با او حرف زدم تا جایی که دیگر نمی توانستم از فشار روحی راه بروم، بعدها طی تحقیقاتی از مسئولین امر متوجه شدم که او تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده و زندگی مشترکش نیزمنجر به طلاق شده است. از طرفی به من گفتند که این فرد خانواده بسیار خوبی داشته که پس از این ترور مادر و پدر و خواهرش قصد خودکشی داشتند که نجات پیدا می کنند و تحت روان درمانی هستند. مسئولین از من سوال کردند که شما چه کرده ای که ما اینقدر زود توانستیم این قاتل را دستگیر کنم و من توضیح دادم که روز عاشورا بر سر مزار مسعود با خدای خود عهد کردم که اگر امسال این فرد را بگیرند من سال دیگر شله زرد نذری می دهم که یکی از مسئولین نیز گفت که پدر مجید جمالی نیز به دلیل ماهیت بد این پسر هر سال در عاشورا این دعا را داشته که خدایا این پسر را به راه راست هدایت کن و یا نابودش کن.
همانجا من این مسئله را متوجه شدم که خداوند در یک شب یک نفر را می تواند عزیز ملت کند و در یک ساعت یک شخص و خانواده اش را منفور ملت گرداند، من به قاتل همسرم هم گفتم که تو نه تنها به ملت ایران بلکه به خانواده خودت هم خیانت کردی.
روز اعدام / جمالی فشی با صلابت پای چوبه دار رفت
من و فرزندانم برای مراسم اعدام نرفتیم ولی همسر خواهر مسعود رفت، طاقت دیدن این صحنه را نداشتم، آن شب تا صبح گریه کردم، آخرین بار وقتی این قاتل را دیدم بسیار خوار و ذلیل بود، قبل از اعدام مسئولین به من اعلام کردند که می توانم به هر نحو شخصا انتقام بگیرم ولی من گفتم دستانم ارزشش بیشتر از این است که به انسان نجسی مثل این بخورد و همه گفتند زینب گونه عمل می کنی، در زمان اعدام هم نماینده ما تعریف کرد که جمالی فشی بسیار با صلابت بالای دار رفت و حتی رنگش هم نپریده بود که به ما گفتند برای کنترل به این ها دارو می دهیم، به یاد دارم که در اعترافاتش گفته بود که قرار بوده ۲۵۰ هزارد دلار اسراییل به او بدهد که ۲۰۰ هزار دلارش مانده بود ولی تاکید داشتند که باید ترورهای بعدی را انجام دهی و بعد دستگیری هم رابطش در خارج از کشور را به قتل می رسانند تا دیگر سرنخی باقی نماند. به نظر من کسی که خود را برای پول بفروشید بسیار بی ارزش است. پس از ترور مسعود به من گفتند شاید خانواده این قاتل برای رضایت پیش شما بیایند که من گفتم، بگویید اصلا نیایند، این یک شهید ملی است و دعوای ما خصوصی نیست، او به کشور خود خیانت کرده و باید پاسخگو باشد.
روانکاری خانواده های شهدای ترور
سال گذشته در انجمن دفاع از قربانیان ترور بحث روانکاوی بر روی خانواده های ترور و شاهدین آن انجام شد که از میان ۳۶ نفر شرکت کننده تنها یک سوم سالم و بقیه بیمار روانی بودند که این مسئله حاکی از تاثیر روحی و روانی شدید این واقعه تا پایان عمر بر خانواده ها است.
تهیه و تنظیم: فاطمه حاجی محمد علی
منبع:حیات

اخبار مرتبط

نظرات